هومن کوچولو مامانهومن کوچولو مامان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

هومن مامان

نه گفتن به صورت کاملا رسمی !!!!

سلام عشق و زندگی مامانی  قربونت برم عزیزم که روز به روز داری بزرگتر میشی  قبلا که مثلا یه چیزی بهت میگفتیم میخوای گاهی میگفتی آره یا نه ولی امروز قشنگ همراه با حرکت سرت میگی نه  خیلی بامزه میگی نه مامانی  بهت گفتم هومن آب میخوای مامانی سریع سرتو بردی بالا و گفتی نه  بعد غذا بابایی بهت گفت هومن آب میخوای گفتی آره انقدر با باباعلی خندیدیم و قربون صدقت رفتیم که نگو فدات بشم که وقتی کاملا حرف بزنی چقدر شیرین بشی عزیزکم عاشقتیم نفــــــــــــــــــــــــس ...
27 شهريور 1392

تولد 1 سالگی هومن گلی

سلام عشق مامانی الهی بمیرم برات که روز تولدت مریض بودی و اصلا حال نداشتی دائم تب میکردی و منم استامینوفنت میدادم منم یه تولد ساده برات گرفتم تا عکسهاش یادگاری بمونه برات قربونت برم من عزیزم عکسهاتو میذارم ادامه مطلب هومن و امیر حسین امیر حسین ، هومن و هلنا دختر دایی فدات بشم با این مریضیت کلی رقصیدی برامون و دست زدی کادوهای تولدت 1 میلیون تومن پول نقد بود + کادوی بابا علی که یه صندلی ماشین و یه صندلی غذا برات خرید مرسی بابای مهربون ایشااله مامانی سال دیگه که خونمونو ساخته باشیم یه تولد مفصل خونه خودمون برات میگیرم قربون پسر گلم   ...
25 شهريور 1392

خاطرات عشق مامانــــــــــــــــــــــــــــــی در چند ماهی که گذشت !!

سلام پسر خوشگل مامانی چطوری عشقم ؟ عزیزم  هرچی میگذره و بزرگتر میشی منم بیشتر عاشقت میشم بعضی وقتا که بهت نگاه میکنم میگم یه روز میرسه که من دلم برا این روزا و کوچیکیهات تنگ میشه و هر چی هم ازت فیلم میگیرم بازم میبینم که فیلم نمیتونه گویای این همه شیرینی تو باشه عشقم خیلی این روزا شیرین شدی مامانی به نظرم این روزا روزهای شیرین بچه داریه سختی ها و بیخوابیهاش گذشته و الان شیرینیهاش مونده هر روز که میگذره من بیشتر عاشقت میشم و بعضی وقتها با خودم فکر میکنم یعنی وقتی 20 سالت شد اون موقع دیگه چقدر دوست دارم عشقم ؟؟؟!! این روزا کارت فقط اینه که راه میری واسه همینم یکم لاغر شدی از صبح که بیدار میشی فقط راه م...
24 شهريور 1392

یکسال با هومن کوچولوی مامان و بابا

سلام عشق مامان تولدت مبارک گل پسرم امروز اولین سالروز تولدته عزیزم پارسال تو همچین روزی ساعت 23:25 شب پاهای کوچولوتو به این دنیا گذاشتیو من مادر شدم الان یک سال از اون روز میگذره و چقدر همه چیز تغییر کرده امروز از صبح یه حس خاصی داشتم و همش داشتم به پارسال همچین روزی فکر میکردم که تو چقدر کوچولو بودی و نگهداری ازت چقدر سخت بود و الان چقدر بزرگ شدی و راه میری و شیرین زبونی میکنی برامون و دلبری میکنی متاسفانه امروز روز شهادت بود و نتونستیم برات جشن بگیریم ولی تو روزهای آینده این کارو برات انجام میدیم عزیزم امشب فقط اومدم تولدت و تبریک بگم و برم ایشااله تو روزهای بعد میام و عکسها و خاطراتتو برات مینویسم عزیزم شاید اینجا کم از خاطرات...
12 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هومن مامان می باشد